سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هشت خطر در کمین جوان مؤمن انقلابی

 

اینکه ما تکیه میکنیم بر روى نیروهاى انقلابى و نیروهاى متدیّن، به‌خاطر این است که ما راه طولانى در پیش داریم؛ این ملّت راه طولانى در پیش دارد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، گزارش پیش رو بخش‌های مهمی از آفت‌ها و خطراتی است که جوان مومن انقلابی را تهدید می‌کند. این گزارش دو ادعا ندارد. یکی اینکه آفات واقعی فقط همین‌هاست که در بیان رهبر معظم انقلاب اسلامی آمده و در این گزارش قید شده است. نه چه بسا هرکس به فراخور فهم و تحلیلش مصادیق و محورهای دیگری هم برای این موضوع بیابد. دوم اینکه آنچه می‌خوانید باز همه‌ی آنچه از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی مطرح شده هم نیست. شاید و حتما می‌شود با کندوکاو بیشتر چیزهای فزون‌تری هم یافت. این گزارش بیشتر بهانه‌ای است برای فتح باب سخن گفتن در این باب.
 
آیت الله العظمی خامنه‌ای که به رهبری منصوب شدند طی رسمی دیرینه افراد مختلف در گروه‌ها و دسته‌های مختلف با ایشان بیعت کردند. بعد از مقامات رسمی نظام و نیروهای نظامی و انتظامی که صورت‌بندی نظام را تشکیل می‌دادند و عده‌ای از مردم، دهمین گروهی که تعدادی از دانشجویان دو هفته بعد از انتصاب برای بیعت به حیات حسینیه آمده بودند. اینجا اولین جایی بود که رهبر معظم انقلاب از تعبیر «جوان مومن انقلابی» یاد کردند:
 
«شما دانشجویان نقش خودتان را فراموش نکنید. آگاهى سیاسى کسب کنید و نسبت به آنچه که مى‌‌گذرد، هوشیار باشید و انگیزه و تپش جوانانه‌‌ى انقلابىِ متناسب با قشر شما، در خدمت هدفهاى نظام قرار گیرد. عده‌‌یى از افراد ساده‌‌اندیش خیال مى‌کنند که اگر دانشجو بخواهد حضور انقلابى‌ داشته باشد، راهش این است که بر سر مسئولان خود داد بکشد؛ خیر، اینکه انقلابى‌‌گرى نیست. آنجایى که مى‌‌بینید دانشجو بر سر مسئولان امر داد مى‌‌کشد، مسئولان با دانشجویان هم‌جهت نیستند؛ آن‌ها مزدور امریکا هستند و این جوانان نمى‌‌توانند طاقت بیاورند و بالاخره فریاد اعتراض مى‌کشند؛ کمااینکه در رژیم گذشته همین‌گونه بود و دانشجو و طلبه و مردم و وجدانهاى بیدار و انسانهاى شجاع و روحهاى سالم، بر سر مسئولان امر داد مى‌‌کشیدند.» 1
 
نقشه‌ی کلان و دهه‌ای به نام «عدالت و پیشرفت». برنامه‌ای که تحقق آن یک دهه کار و تلاش و سختی کشیدن می‌خواهد؛ علاوه بر سه عنصر راهبردی مفهوم‌سازی، گفتمان‌سازی و نهادسازی؛ و همچنین تعیین زیرساخت‌های قانونی و اجرایی، یک موتور محرک بیشتر ندارد. آنچه کشنده اصلی قطار در حرکت نظام اسلامی خواهد بود به تصریح و اذعان رهبر انقلاب اسلامی، «جوان مومن انقلابی» است. این پیام را بیاد دارید؟
 
«جوانان عزیز!
دست یافتن به آرزوهای بزرگ ملی، نیازمند فکر روشن و عزم راسخ و شجاعت و اخلاص است، و جوان مومن که مبانی جمهوری اسلامی و راه امام بزرگوار را عمیقا پذیرفته است، امید بخش‌ترین نیرویی است که میتواند ملت ایران را در رسیدن به آرزوهای بزرگش یاری برساند. نقشه‌ی راه برای رسیدن به پیشرفت و عدالت در دهه‌ی چهارم را فقط با اذعان به این حقیقت میتوان ترسیم کرد.» 2
 
* چرا جوان مومن انقلابی؟
سوالی که ممکن است به ذهن برسد این است که چرا رهبر انقلاب اینقدر روی این دسته از مردم انقلاب اسلامی، مردم ایران تکیه و تاکید دارند؟ آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای حداقل دوبار به صراحت به این پرسش پاسخ داده‌اند:
«هرجایى که ما به ابتکار و استعداد جوانان‌مان تکیه کردیم، آنجا ناگهان مثل چشمه‌اى جوشید، شکوفا شد؛ در قضایاى مربوط به مسائل هسته‌اى، در قضایاى مربوط به مسائل دارویى، در درمان‌هاى گوناگون، در سلّول‌هاى بنیادى، در نانو، در این برنامه‌هاى صنعتىِ دفاعى، هرجایى ما سرمایه‌گذارى [کردیم‌] و به این نیروى جوان و علاقه‌مند و مؤمن و بااخلاص داخلى تکیه کردیم و به او ارج نهادیم، کارمان پیش رفت؛ خب، به این برسیم. مسائل اقتصادى هم همین‌جور است.» 3
اینکه ما تکیه میکنیم بر روى نیروهاى انقلابى و نیروهاى متدیّن، به‌خاطر این است که ما راه طولانى در پیش داریم؛ این ملّت راه طولانى در پیش دارد.
 
«اینکه ما تکیه میکنیم بر روى نیروهاى انقلابى و نیروهاى متدیّن، به‌خاطر این است که ما راه طولانى در پیش داریم؛ این ملّت راه طولانى در پیش دارد. هدفى که ما براى جمهورى اسلامى، بر اساس آموخته‌هاى عمومى انقلاب در نظر گرفتیم - «ما» که عرض میکنم، مراد این حقیر نیست؛ مراد، ملّت ایران و مسئولان انقلاب است؛ صاحبان انقلاب - آن هدف، هدف خیلى والایى است. هدف، ایجاد یک جامعه‌ى نمونه است. شما میخواهید در محدوده‌ى ایران عزیز - که از لحاظ جغرافیایى در یک نقطه‌ى بسیار حسّاسى از دنیا هم واقع شده است - یک جامعه‌اى بسازید که به برکت اسلام و زیر پرچم قرآن، الگو باشد؛ هم الگو از لحاظ مادّى و پیشرفتهاى مادّى، هم در عین حال الگو از لحاظ معنویّت و از لحاظ اخلاق.» 4
 
از میان بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره جوان مومن انقلابی دسته‌بندی‌های متعددی به دست می‌آید. این موضوع و مترادفات دیگر آن، حجم قابل توجه و البته مغفولی داشتند که دو محور عمده‌اش عبارتند از:
 
«خطرات و آفت‌هایی که جوان مومن را تهدید می‌کند»
«وظایف و مسئولیت‌هایی که جوان مومن انقلابی به عهده دارد»
 
این دو محور، بهانه‌ای برای تهیه دو گزارش مجزا از بیانات ایشان است.
 
* چه خطراتی جوان مومن انقلاب را تهدید می‌کند؟
1. پشت کردن به انقلاب!
آیا ممکن است جوانی مومن و انقلابی باشد و بعد بر اثر گذر زمان و تغییر شرایط روزی برسد که آن جوان دیگر مومن یا انقلابی نباشد؟ رهبر انقلاب در اوج رخدادهای فتنه‌آمیز سال 88 تعبیری داشتند به عنوان: «انقلابی فرسوده پشیمان»! دیدار دانش آموزان یک روز پیش از روز دانش آموز مثل هر سال در حسینیه امام خمینی برگزار شده بود. آن روز رهبر انقلاب بیانی داشتند که خیلی زود در افکار عمومی مرجع ضمیرش را پیدا کرد: «...صرف‌نظر از یک عده انقلابی فرسوده‌ی پشیمان که به دلائل گوناگون، زندگی راحت را، سازش را ترجیح دادند، یا به ساز دشمن رقصیدن را عیب ندانستند، جوانِ کشور، توده‌ی ملت که اکثریت هم جوان هستند، این انگیزه‌ی عمیق را دارند.» 5
 
جالب است که یک سال قبل از انتخابات سال 88 فرموده بودند: «جوانهاى امروز ما، جوان‌هاى نسل معاصر ما و جوانهائى که در آینده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهى است که احتیاج دارد به عزم، به ایمان، به ثبات قدم. بعضى این ثبات قدم را دارند، بعضى در بین راه برمى‌گردند؛ البته این‌ها به ضرر خودشان عمل مى‌کنند؛ «فمن نکث فإنّما ینکث على نفسه». آن کسانى که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانى هستند که در تابستان روزه گرفته‌اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ مى‌کنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام مى‌شود؛ افطار مى‌کنند. این مثل همان کسى است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانى از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگى حرکت وجود نداشت، انسان رابطه‌اش با انقلاب قطع مى‌شود. این بى‌وفائى به انقلاب است. همیشه بودند کسانى که به انقلاب بى‌وفائى کردند، به انقلاب دل‌بستگى خود را کم کردند، به انقلاب پشت کردند. وصیت امام این است که جوان‌ ما، مردم ما، نسلهاى گوناگون ما، با چشم واقع‌بینانه نگاه کنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نیستند. انقلابى‌ بودن به حفظ رابطه‌ى خود و عمل خود و پیوستگى خود با انقلاب است.» 6
 
2. یاس و ناامیدی
وقتی از بالا نگاه بکنید دست دشمن در سد کردن مسیر این موتور محرکه انقلاب اسلامی خوب پیداست. شاید از همین روست که آیت الله خامنه‌ای در انذارهای‌شان چیزهایی می‌گویند که در نگاه اول به چشم کسی نمی‌آید. به ریزش‌های انقلاب اسلامی که نگاه کنیم و مصادیق فرسوده‌ شده‌ها را بررسی کنیم، عده‌ای از نقطه‌ی نون «نمی‌شود» منحرف شدند. مایوس شدند. رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با دانش‌آموزان دهه شصت به همین نقطه اشاره فرمودند:
«جوانان عزیز! دشمن روى شما سرمایه‌گذاری‌هاى زیادى مى‌کند؛ حواس‌تان جمع باشد. عده‌یى را به بى‌تفاوتى مى‌کشاند و عده‌یى را دلسرد و مأیوس مى‌کند. یأس، بزرگترین آفت جوان است. جوان‌ها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا مى‌کند؛ همچنان که امید این‌گونه است. در مقابل یأسى که دشمن مى‌خواهد به جوانها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید.» 7
79029-236066-1402201919.mp3 | دانلود فایل
من بارها از اعماق جان، قلبم براى این جوانان مؤمن و انقلابى، سوخته و گداخته است. بارها تأسف خورده‌ام که چرا باید به جوانان به این خوبى، بى‌اعتنایى شود!؟ این‌ها هیچ‌چیزشان از آن کسانى که در جاهایى به عنوان هنرمند معروف شده‌اند، کمتر نیست. در بسیارى از امور، از آن‌ها خیلى هم بهترند. اما به این‌ها بى‌اعتنایى مى‌شود. وقتى‌که انسان مطلب را به درستى کاوش مى‌کند، مى‌بیند سر رشته مى‌رسد به اراده‌ى خباثت‌آمیزى در نقطه‌اى! مسئولین هم متوجه نیستند.
 
3. منزوی شدن
در همان سال‌های ابتدایی رهبری و در دهه‌ای که جریان‌های چپ و راست روشنفکری علیه هنرمندان انقلابی از جنگ برگشته، از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کردند یک فراز بلند از کلمات ایشان در دیدار کارگزاران فرهنگی وقت درد دلی ماندگار است:
«از کارهاى دشمن، این شد که این مجموعه‌هاى مؤمن را منزوى کند. جوان، بى‌تجربه است. به مجرد اینکه ببیند در یک دستگاه رسمى کشور مثلًا در یک مرکز فرهنگى کشور دو نفر به او اخم کردند، به او بى‌اعتنایى کردند، او را تحقیر کردند؛ در حرکتش اثر مى‌گذارد و او را کند مى‌کند. یا مثلًا وقتى ببیند که در مجلّات به‌اصطلاح ادبى و هنرى کشور، چهره‌هاى مخالف با این روش و خط را، بزرگ مى‌کنند، برجسته مى‌کنند، تعریف مى‌کنند، این جوان دلش آب مى‌شود و روحیه‌اش را از دست مى‌دهد. وقتى یک فیلمساز، اثرش را به مراکزى مى‌برد که مى‌توانند از او استفاده کنند و کارى کنند که بتواند کارش را ادامه دهد؛ اما با بى‌اعتنایى به او مى‌گویند: «نه آقا؛ ما این را قبول نداریم. این طورش را قبول نداریم»، و بعد در همان حال ببیند انواع و اقسام کارهایى که از لحاظ مایکى ایه‌هاى هنرى از کار او کمتر است اما چون مایه‌ى اسلامى ندارد مورد قبول آن‌هاست؛ این جوان به‌خودى‌خود، منزوى و ناامید خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم براى این جوانان مؤمن و انقلابى، سوخته و گداخته است. بارها تأسف خورده‌ام که چرا باید به جوانان به این خوبى، بى‌اعتنایى شود!؟ این‌ها هیچ‌چیزشان از آن کسانى که در جاهایى به عنوان هنرمند معروف شده‌اند، کمتر نیست. در بسیارى از امور، از آن‌ها خیلى هم بهترند. اما به این‌ها بى‌اعتنایى مى‌شود. وقتى‌که انسان مطلب را به درستى کاوش مى‌کند، مى‌بیند سر رشته مى‌رسد به اراده‌ى خباثت‌آمیزى در نقطه‌اى! مسئولین هم متوجه نیستند.» 8
 
4. رفتار تکفیری
یکی از زنهارهای رهبر انقلاب خطاب به جوانان مومن انقلابی این بود که تکفیر و متهم کردن را به نفع منطق محکم نقادی کنار بگذارند.
«من در مورد تذکّرات، معتقدم باید با منطق محکم و با بیان روشن، نقطه نظرات صحیح را ارائه بدهند. با تهمت‌زنی و جنجال‌آفرینی، بنده موافق نیستم؛ با تکفیر کردن و متهم کردن این و آن، بنده موافق نیستم. اعتقاد من این است که مجموعه‌ی انقلابی کشور ـ که بحمدالله تعداد بی‌شماری از آنها در بین جوانهای ما، در بین صاحب‌نظران ما، اساتید ما، بزرگان ما، تحصیل‌کرده‌های ما حضور دارند ـ میتوانند با منطقِ محکم وارد میدان بشوند، نقّادی کنند. نقاط ضعف را و نقاط منفی را به رخ ما مسئولین بکشانند. گاهی میشود که مسئول، متوجّه نیست چه دارد میگذرد در متن جامعه، امّا آن جوان در متن جامعه است، او میفهمد.» 9
 
5. افراط و تفریط
از دیگر هشدارهای رهبر انقلاب که مخاطب اولش طلاب انقلابی بوده است پرهیز از افراطی‌گری و اهانت کردن به دیگران است:
«نبادا حرکت انقلابى جورى باشد که بتوانند تهمت افراطى‌گرى به او بزنند. از افراط و تفریط بایستى پرهیز کرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان‌طور که کناره‌گیرى و سکوت و بى‌تفاوتى ضربه میزند، زیاده‌روى هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیاده‌روى نشود. اگر آن چیزى که گزارش شده است که به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع یک وقتى مثلًا اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضاى انقلابیگرى، اینها نیست.»10
 
6. نفوذ دشمن
در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد و در دورانی که انقلاب داشت تجربه جدیدی پیدا می‌کرد، عده‌ای با خلق وضعیتی مشابه ظاهر مومن و حزب‌اللهی اقدام به مشوه کردن فضای افکار عمومی می‌کردند. این دسته با راه انداختن جریانات بدلی با تابلوی امر به معروف و نهی از منکر کارهای خلاف قانون و شرعی را سازمان‌دهی می‌کردند که یک هدف بیشتر نداشت. آیت الله خامنه‌ای در جمع فرماندهای گردان‌های عاشورا که نمونه تازه‌ای از تشکل در نیروی مقاومت بود فرمودند:
«جوان حزب‌اللّهى هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش را باز کند و نگذارد کسى در صفوف او رخنه کند و به ‌نام امر به معروف و نهى‌ از منکر، فسادى ایجاد نماید که چهره حزب‌اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربه‌هاى این چندسال هم نشان داده - تا نیروهاى مؤمن و حزب‌الّلهى براى انجامِ کارى به میدان مى‌آیند، یک عدّه عناصر بدلى و دروغین، با نام اینها در گوشه‌اى فسادى ایجاد مى‌کنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهاى مؤمن و حزب‌الّلهى و مردمى چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهى ‌از منکر، مثل مسأله نماز است. یاد گرفتنى است.» 11
 
7. ظلم به دیگران
آیت الله خامنه‌ای در نماز جمعه معروف چهارده خرداد که نقطه عطفی در تاریخ ایران بعد از فتنه 88 بود هشدار محکمی به جوانان مومن دادند. هشداری که فقط جنبه‌ی اخلاقی نداشت. یک امر حکومتی بود. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم:
«جوان‌هاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.» 12
 
8. انقلابی منفی شدن!
آخرین فراز این گزارش به یکی از بدیع‌ترین تعبیرهای رهبر انقلاب اختصاص دارد. تعبیری که در زمره ادبیات‌سازی‌های راهبردی انقلاب اسلامی قابل بحث و فحص است. نیازی به توضیح نیست. «انقلابىِ منفى» شدن یکی از آفت‌هایی است که جوان مومن انقلابی را تهدید می‌کند.
انقلابىِ منفى، خودش را از کار کنار مى‌گیرد؛ اما اگر یک‌وقت کارى هم به دستش افتاد، مثل آدم‌هایى که هیچ کارى در دستشان نیست، حالت منفى‌بافى و شکل اپوزیسیون به خودش مى‌گیرد؛ کأنّه در هیچ کارى مسئولیت ندارد! انقلابىِ مثبت حتّى اگر هیچ‌کاره هم باشد، خودش را مسئول‌ترین افراد مى‌داند و وارد میدان مى‌شود. من مى‌خواهم به شما عرض کنم: عزیزان من! جوانان! انقلابىِ‌ مثبت باشید.
 
«ما از اوّلِ انقلاب دوگونه انقلابى داشتیم و انقلابیّون ما دوگونه نقش ایفا کردند. بعضى از انقلابیّون، انقلابیّونِ مثبت بودند؛ بعضى از انقلابیّون هم انقلابیّون منفى بودند. در اوایل انقلاب، انقلابىِ منفى به آن انقلابى‌اى مى‌گفتیم که از میدان کار و تلاش و حرکت، آنجایى که دردسرى داشت، عقب مى‌کشید. انقلابى بود، اما انقلابىِ وجاهت‌طلب و راحت‌خواه؛ انقلابى‌اى که مى‌گفت من مبارزه‌ام را قبل از انقلاب کرده‌ام، اکنون دیگر مى‌خواهم احترام شوم. بنابراین، چنین کسانى به میدان خطر و دردسر و آنجایى که چهار نفر آدم از انسان گله‌مند مى‌شوند، وارد نمى‌شدند.یک عدّه هم انقلابىِ مثبت بودند. حاضر بودند آبرویشان را هم خرج کنند. آنجایى که فکر مى‌کردند وجودشان مى‌تواند کمکى بکند، با همه‌ى وجود حاضر بودند. اگر جبهه بود، یک طور؛ اگر دانشگاه بود، یک طور؛ اگر میدان فرهنگى یا سیاسى بود، وارد میدان مى‌شدند. انقلابىِ منفى، خودش را از کار کنار مى‌گیرد؛ اما اگر یک‌وقت کارى هم به دستش افتاد، مثل آدم‌هایى که هیچ کارى در دستشان نیست، حالت منفى‌بافى و شکل اپوزیسیون به خودش مى‌گیرد؛ کأنّه در هیچ کارى مسئولیت ندارد! انقلابىِ مثبت حتّى اگر هیچ‌کاره هم باشد، خودش را مسئول‌ترین افراد مى‌داند و وارد میدان مى‌شود. من مى‌خواهم به شما عرض کنم: عزیزان من! جوانان! انقلابىِ‌ مثبت باشید. دانشگاه باید انقلابیّون مثبت پرورش دهد؛ این ملت و این تاریخ به شما نیاز دارد؛ باید خودتان را آماده کنید.» 13
 
کشور شما به نسل جوان مومن و اندیش‌مند و پر‌انگیزه، از همه چیز و از همیشه بیش‌تر نیازمند است. همه شما را به خدای حکیم و علیم می‌سپارم.» 14
«پروردگارا! این جوانهاى‌ مؤمن‌، صالح و این عناصر خوب را پیش خودت و پیش امام زمان روسفید کن.» 1
 
پی‌نوشتها:
1.  بیانات در مراسم بیعت دانشجویان 23/ 03/ 1368
2. پیام به نهمین نشست سالیانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل 1387/06/03
3. بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام1393/02/23
4. سخنرانى در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان، به‌مناسبت سیزدهم آبان ماه 1368/08/10
5. بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان در آستانه 13 آبان‌  1388/08/12
6. بیانات در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)1387/03/14
7. سخنرانى در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان، به‌مناسبت سیزدهم آبان ماه 1368/08/10
8. بیانات در جمعی از کارگزاران فرهنگی 21/ 05/ 1371
9. بیانات در حرم مطهر رضوی1393/01/01
10. بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ 29/ 07/ 1389
11. بیانات در دیدار فرماندهان گردان‌های عاشورا 1371/04/22
12. خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) 1389/03/14
13. بیانات و پرسش و پاسخ در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیرکبیر 09/ 12/ 1379
14. پیام به نهمین نشست سالیانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل 1387/06/03
15. بیانات در دیدار کارکنان وزارت اطلاعات 13/ 07/ 1383

دغدغههای رهبری درباره جوانان چیست؟

تاریخچه‌ى این صد و پنجاه، دویست سال اخیر از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگ‌هاى ایران و روس به این طرف را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است. یکى از این حوادث، ایجاد جریان روشن‌فکرى وابسته است.

به گزارش مشرق، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران" به قلم شهریار زرشناس، شرح سرگذشتِ روشنفکری از بدو پیدایشش در غرب، تا شکل‌گیری زمینه‌های آن در ایران، و حضور و تاثیرگذاری‌اش در دوران کنونی است. نویسنده کتاب، روشنفکریِ ایران را صورتی نازل و بی‌ریشه از روشنفکری غربی معرفی می‌کند و ...

«من همه‌ى دغدغه‌ام این است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمى هستیم. تاریخچه‌ى این صد و پنجاه، دویست سال اخیر از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگ‌هاى ایران و روس به این طرف را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است. یکى از این حوادث، ایجاد جریان روشن‌فکرى وابسته است.»1

کتابِ "نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران" شرح سرگذشت روشنفکری در همین دوره تاریخی است. روی جلد اول چوب کبریتی روشن میان دو انگشت و طرح جلد دوم دو چوب قرار گرفته‌اند که در بدو روشن شدن‌ خاموش شده‌ است! جلد اول به پیدایش روشنفکری و نسل اول آن در دوره مشروطه می‌پردازد و جلد دوم نسل دوم این جماعت و تا دوران پهلوی را .

روشنگری بیانگر جهان‌بینی و بینش حاکم بر دوران بسط و گسترش تمدن غرب است. و دارای چنان اهمیتی است که جریان غالب تفکر قرن هجدهم در غرب را با آن می‌شناسند. در فلسفه جدید، از دکارت به این سو، عقلی پدیدار شد که هرآن‌چه را روشن نبود، مردود می‌انگاشت. دکارت، عقل اومانیستی را معیار نهایی کشف حقیقت اعلام می‌کرد و بشر را بی‌نیاز از هدایت وحیانی و آسمانی. او در طلب احکامی بود که بدیهی و روشن باشند. روشنفکری در ادامه فلسفه دکارت به وجود آمد. روشنفکران نیز در جهت ترویج و تبیین آداب و مشهورات امانیستی عمل می‌کردند.

اما آنچه در ایران با عنوان روشنفکری سربرآورد، در قیاس با روشنفکریِ غرب، ماهیتی تقلیدی داشت. و صورتی ظاهری از آن بود. جریان روشنفکری در ایران محصول تطور طبیعی تاریخ ما نبود. روشنفکران و متجددان ایران مقلدانی ظاهرگرا بودند که پیشرفت کشور را در وابستگی به استعمارگران می‌دیدند. و بر این باور بودند که «اصلاح» و بهبود اوضاع کشور از مسیر ورود سرمایه‌‌های مادی و معنوی غرب می‌گذرد. میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله که از پیشگامان روشنفکری در ایران است می‌گفت باید «دقیقا مثل اروپا عمل کرد». روشنفکری در ایران از زمان فتحعلی‌شاه قاجار ظهور کرد. و از ابتدا بنایی غیر دینی داشت.2 «غرب مسلط به فناورى و علم، روزى که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشن‌فکرى وارد شد. از میرزا ملکم‌خان‌ها و امثال این‌ها، تا تقى‌زاده‌ها، این روشن‌فکرى دوران قاجار است که بیمار متولد شد. روشن‌فکرى ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولد شد.»3   "نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران" به قلم شهریار زرشناس، شرح سرگذشتِ روشنفکری از بدو پیدایشش در غرب، تا شکل‌گیری زمینه‌های آن در ایران، و حضور و تاثیرگذاری‌اش در دوران کنونی است.

نویسنده کتاب، روشنفکریِ ایران را صورتی نازل و بی‌ریشه از روشنفکری غربی معرفی می‌کند و می‌گوید مقدمه اقدام عملی جهت درهم شکستن ساختار کنونی غرب‌زدگیِ شبه مدرن و عبور تاریخی از آن، شناخت مبنایی و تئوریک غرب بر پایه خودآگاهی دینی است. ایده اصلی او، تبیین وضعیت روشنفکری در ایران، و شرح بیگانگی و تقابل آن با پیشینه تاریخی کشور است. به ادعای نویسنده استراتژی روشنفکری در ایران، استحاله هویت دینی نظام و تبدیل آن به یک رژیم سکولار است و خطرِ روشنفکری نئولیبرالی پس از انقلاب، تهاجم در برابر اسلام فقاهتی است. رویارویی‌ای که به نبرد سرنوشت تاریخ و مردم خواهد انجامید. از همین روست که زرشناس پس از توضیح بنیان‌های نظری پیدایش روشنفکری در غرب و بیان ریشه‌های خودبنیاد تفکر غربی، مدعی تضاد ذاتی و مبنایی حقیقت روشنفکری با دین و دیانت و گوهر قدسی و وحیانی آن می‌شود.

    جستار: مجموعه سخنان

رهبر انقلاب درباره «روشنفکری» کتاب، در دو جلد توسط انتشارات کتاب صبح (1387) به چاپ رسیده و مشتمل بر هفت فصل است. آغاز آن تبیین ماهیت و پیشینه روشنفکری در غرب به منظور شناخت بهتر ماهیت روشنفکری در ایران است. فصل دوم به توضیح ویژگی‌های روشنفکری، مفهوم غرب‌زدگی شبه‌مدرن و گرایش‌ها و شاخه‌های روشنفکری در ایران اختصاص دارد و فصول بعدی درباره ادوار تاریخی روشنفکری در ایران است. که از این قرارند:

    نسل اول و دوم روشنفکری در عصر مشروطه
    روشنفکری در دوره پهلوی اول
    روشنفکری در دوره پهلوی دوم
    روشنفکری پس از انقلاب اسلامی

هر فصل با تحلیلی عمومی از دوره تاریخی مورد بحث آغاز می‌شود و با معرفی اندیشه و بررسی عملکرد چهره‌های شاخص روشنفکری در آن دوره (در فصل سه و چهارِ جلد دوم، احزاب و سازمان‌های روشنفکری) ادامه می‌یابد. نویسنده با تقسیم تاریخ ایران به چهار دوره‌ی:
الف: کهن (ماقبل سلطه هخامنشیان)
ب: تمدن کلاسیک ایران باستان (از سیطره قبیله پارس تا شکست یزدگرد سوم)
ج: تمدن کلاسیک ایران پس از اسلام (از قرن اول هجری تا قرن چهاردهم و ظهور مشروطه)
د: دوره سیطره غرب‌زدگی و تجدد گرایی (پس از مشروطه)

مقطع پایانی را موضوع اصلی کتاب، و زمینه شکل‌گیری روشنفکران عنوان می‌کند. زرشناس در توضیح ویژگی‌های روشنفکران (شبهه روشنفکران) در این دوره، آنان را این‌چنین توصیف می‌کند: «وابسته به استعمار و لژهای فراماسونری، زمینه‌ساز سرمایه‌سالاری و امپریالیسم جهانی، فاقد پشتوانه عمیق و جدی فلسفی، در خدمت استبداد مطلقه رضاخانی و مروج پایه‌های فرهنگی و سیاسی آن رژیم»4

ویژگی کتاب تقسیم‌بندی فصول آن به دوره‌های تاریخیِ حضور روشنفکران در ایران و معرفی چهره‌های شاخص جریان روشنفکری در هر دوره است. البته توجه به این نکته نیز ضروری است که لحن نویسنده در توصیف اشخاص، در مواردی از زبانِ علمی متناسب با چنین پژوهشی فاصله گرفته و به بیانیه‌ای علیه آنها مانند می‌شود. انتخاب این زبان در پژوهشی با مختصات کتاب مذکور، از دقت متن می‌کاهد و ارتباط اقناعی آن با خواننده را کم اثر می‌کند. به عنوان نمونه نویسنده در توصیف شخصیت تیمورتاش، او را «مردی پرانرژی، قدرت طلب، شهوت‌ران، شارلاتان صفت، متجدد مآب و روشنفکر صفت»5 معرفی می‌کند.

طبیعی است که ارتباط این توصیفات با ماهیت روشنفکری چیزی نیست که با صرف ادعای نویسنده و ردیف کردن عباراتی این‌چنین اثبات شود. و نیازمند توضیحاتی بیشتر و دقیق‌تر است. از سوی دیگر ممکن است معرفی اشخاص، احزاب و جریان‌های روشنفکری و توضیح اجمالیِ «عمل» آنها، ارتباط کلیِ آن با ماهیت روشنفکری را کم‌رنگ ‌کند. و خواننده را از دقت و تامل در «ماهیت» روشنفکری باز دارد.

تامل و دقت در این مقطع از تاریخ معاصر ایران، کلید فهم عقب‌ماندگی کشور از جریان تفکر و پیشرفت، و روشن‌کننده ریشه‌های وابستگی و ضعف ایران در این دوران است. عمل سیاسی حاکمان و عهد قراردادهای ننگین و خفت باری نظیر گلستان و ترکمانچای و رویتر شاهد کوچکی بر این مدعاست. شاهدی که نشانه و بروزش قبل و همزمان با حاکمان در روشنفکران دیده شد.

نویسنده همان ابتدا کتاب شکل گیری کتاب را اینطور شرح می دهد: سال‌های متمادی است که قصد داشته‌ام تا تاریخی جامع، هرچند مختصر، از جریان روشنفکری ایران تهیه نمایم. وقتی شروع به کار کردم دیدم که برای انجام چنین کاری، زمانی حداقل 5 – 6 ساله و تیمی از نفرات پژوهشگر و همراه لازم است؛ بنابراین به انجام یک بررسی بسیار مختصر و تقریبا محدود به برخی چهره‌های برجسته این جریان بسنده کردم.

رهبر معظم انقلاب بارها و بارها به موضوع روشنفکری به شکل صریح پرداخته اند و در پاره ای موارد به مصادیق و مواردی از این جریان اشاره داشته اند. ایشان چندی پیش در دیدار جوانان گفته بودند: «امروز در محیطهاى روشنفکرى، کسانى هستند با شکلهاى گوناگون، با قد و قواره‌هاى گوناگون، اینها ما را از شعارهاى مکتبى برحذر میدارند؛ دوران اوج شعارهاى مکتبى را که دهه‌ى 60 است، زیر سؤال میبرند؛ امروز هم از تکرار شعارهاى مکتبى و شعارهاى انقلابى و اسلامى، خودشان واهمه دارند و میخواهند در دل دیگران واهمه بیندازند؛ میگویند آقا، هزینه دارد، دردسر دارد، تحریم دارد، تهدید دارد. نگاه خوشبینانه این است که بگوئیم اینها تاریخ نخوانده‌اند - البته نگاه‌هاى بدبینانه هم وجود دارد - اینها اگر تاریخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائى که وجود دارد و همین تمدن مادى غرب که امروز میخواهد دنیا را فتح تصرف کند و این حرف را نمیزدند. باید بگوئیم اینها بى‌اطلاعند، تاریخ نخوانده‌اند.»6

[1]  بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی (71/5/21)
[2]  برگرفته از بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضاى شوراى‌ عالى انقلاب فرهنگى  (70/9/20)
[3] بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی (71/5/21)
[4]  نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران (جلد دوم)،ص 114 و 115، شهریار زرشناس، انتشارات کتاب صبح
[5]  نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران (جلد دوم)،ص 75، شهریار زرشناس، انتشارات کتاب صبح
[6]  دیدار جوانان خراسان شمالی 91/07/23

منبع: شفاف


کار فرهنگی و تشویق جوانان به سیاست در کشور های غربی

کد مطلب : 235
 
(نادرشاه نظری
23 جوزا , 1392
 
جوانان ما در کشور های غربی و منجمله اروپا نیاز مبرم به آگاهای سیاسی نیز دارند. زیرا سیاست و آگاهی سیاسی در تمامی عرصه ها و حتی زندگی خصوصی خود را نمایان می کند..
nazeri
 

موجودیت جنگ های گروهی و پی آمد مخربی آن در افغانستان، سبب شده است تا نسل نو ما از سیاست و درک مسایل سیاسی دوری و بیزاری کنند. از همین وجه، تصور آنها از سیاست یا جنگ های داخلی و گروهی  میباشد و یا قشر زورمند مافیایی که در بخش های مختلف  در اریکه قدرت جاگرفته، با ستم و استثمار بر طبقات محروم جامعه مشغول ثروت اندوزی و فربه کردن خود شان میباشند.

زیانها و خطرات بیزاری از سیاست و عدم درک نسل نو ما از مسایل سیاسی هم در افغانستان در اولویت امور قرار دارد و هم در کشور های غربی. در افغانستان، دوری و بیزاری اقشار مختلف مردم منجمله قشر تحصیل یافته از سیاست و کسب آگاهی سیاسی  سبب می شوند تا قشر مافیایی، قانون گریز و زور مند روز بروز قدرتمند تر شده و بیش از پیش دارایی کشور و مردمان آن را به یغما ببرند. از همینرو، وقتی اقشار مختلف  مردم آگاهی لازم را نداشته باشند، نمی توان علیه فساد اداری، چپاول و غارت منابع طبیعی، تصاحب پست ها و سمت های دولتی، تبعیض جنسی،ملی،سمتی، مذهبی، طبقاتی و بی عدالتی های اجتماعی و ده ها مسایل دیگری که روز بروز بر بربادی و بی روزگاری مردم می انجامند،موضع درست گرفته و مبارزه نمود. لذا، همین امر روز به روز دست و پای زورمندان را بر سلطه و حاکمیت بر مردم  محروم جامعه بازتر می نماید.

گرچه در افغانستان قشر تحصیل یافته توانسته است یک سلسله روشنگری و افشاگری هایی را علیه  زورمندان براه بیاندازد ولی بدلیل کمیت نفوذی که این قشر در میان مردم دارد، نمیتواند اهُرم فشار را علیه زورمندان بیشتر کند.از همینرو افشاگری انفرادی نمیتواندبرای شناساندن چهره های زورمند و قانون شکن به نتیجه برسد. در پشت این افشاگری ها  باید اقشار مختلف مردم قرار داشته باشند تا به قدرت این فشار ها بیافزآیند؛  کمیت نفوذ نیاز به آگاهی سیاسی دارد. اگر آگاهی سیاسی لازم در میان اقشار معترض مردم وجود نداشته باشد، این اقشار نمیتوانند تجدید قوا نموده و  به مطالبات بر حق خویش دست یابند. بهمین دلیل کسب آگاهی سیاسی یکی از  ابزار اهرم فشار برای خواست های اعتراضات مدنی می باشد.

جوانان ما در کشور های غربی و منجمله اروپا  نیاز مبرم به آگاهای سیاسی نیز دارند. زیرا سیاست و آگاهی سیاسی در تمامی عرصه ها و حتی زندگی خصوصی خود را نمایان می کند. در واقع میتوان ادعا کرد که مسلح بودن به آگاهی سیاسی هم نسخه علاج قانون پناهندگی و حقوق مهاجرت می باشد وهم نسخه علاج مشکل انتیگراسیون و همگرایشی  در جامعه میزبان. بازهم میتوان علاوه کرد که خواست ها و مطالبات حقوق صنفی و کلیه حقوق انسانی را فقط از طریق آگاهی سیاسی می توان بدست آورد. گرچه در اروپا و کلیه کشور های غربی بخشی ازین حق خواهی ها از کانال های صنفی و نهاد های مثل حقوق بشری و غیره مطالبه می گردد ولی اساس همه ی این مطالبات را میتوان آگاهی سیاسی دانست زیرا بنیانگذاران نهاد های صنفی و حقوق بشری نیز سازمانها و شخصیت های سیاسی بوده و هستند. از همین رو، جوانان ما جهت اشتراک و فعالیت در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در کشور های غربی می باید آگاهی سیاسی بیاموزند. بدون کسب آگاهی سیاسی ایشان نمیتوانند به کلیه خواست ها و حقوق شان دست یابند.

به این ترتیب، سیاست هم بعنوان یک دانش و آگاهی فردی میتواند شهروندان را در روند مشارکت در دولت و سایر نهاد های اجتماعی و حقوقی سوق داده مدد برساند و هم بعنوان یکی از شاخه های علوم اجتماعی-انسانی تاثیر مستقیم در روند زندگی ایشان داشته باشد. در اروپا عمده ترین مطالبات شهروندان از طریق احزاب و سازمانهای سیاسی به کرسی می نشیند. خلق خرد و ارزشهای نوین برای جامعه بشری نیز از طریق سازمانها و احزاب سیاسی به قانون بدل شده و در دولت ها رسوخ و نفوذ می نمایند. مبارزه با تبعیض ها، دفاع از حقوق فردی و شهروندی، دفاع از حقوق پناهندگی، حمایت از حقوق کارگری و صنفی و کلیه قوانینی که در تامین عدالت اجتماعی خدمت میکنند، از طریق سازمانها و احزاب سیاسی بر دولت ها تحمیل شده به قانون جمعی تبدیل می گردند. بنابر این تشویق نسل جدید به سیاست، یکی از نیازمندی های عاجل و مبرم برای نو جوانان می باشد.

میکانیسم آموزش سیاسی در کشور عقب مانده ای مثل افغانستان، چه در درون تشکیلات سیاسی و چه در دانشگاه ها ظاهراً بنام آموزه های سیاست و علوم سیاسی تدریس می گردد ولی از آنجائیکه برخورد های تنگ نظرانه و یک جانبه ایدئوژیکی در صدر تمامی امور قرار دارد، آموزه های سیاسی نیز از کانال این  مواضع  می گذرند. در کشور های غربی، آموزش علوم سیاسی چه در درون تشکیلات سازمانها و احزاب و چه در دانشگاه ها بار ایدئولوژیک نداشته و محصلین می توانند در فضای آزاد دیدگاه های سیاسی و مکتب های فکری شان را انتخاب نمایند. لهذا، نیازمندیهای عاجل و مبرم مردم ما در کشور های غربی ایجاب می کند تا نسل نو ما بصورت وسیع و گسترده ای به سیاست و آموزش سیاسی چه در درون احزاب و چه در دانشگاه ها رو بیاورند. عدم علاقه مندی جوانان به سیاست، سبب می شود تا جامعه افغانستانی مقیم کشور های غربی، بخاطر سلطه فرهنگ سنتی شان، در حاشیه جا گرفته و در جامعه میزبان خود را بیگانه احساس کند.

 

کار فرهنگی نوعی از کار سیاسی است

 

کار فرهنگی را هممیتوان یک کار سیاسی تلقی نمود  زیرا فرهنگ تا حدودی بازتابی از سیاست است. خواه این سیاست از جانب حکم فرمایان  بر اقشار وملیتهای محکوم اعمال شود، خواه ملیت های تحت ستم و مردمان  محکوم سیاست خود شان را در قبال  حاکمان  داشته باشند. وقتی خط و مش های سیاسی روشن شود، بخش از فرهنگ در خدمت این خط و مش ها قرار میگیرند. لذا، کار فرهنگی نوعی از سیاستی است که حکم فرمایان یک  ملیت و یا کشور برای یک پروسه دوامدار پلان آن را در نظر می گیرند. وقتی از سیاست حرف میزنیم منظورما صرفاً این نیست که سیاست را فقطً در چوکات احزاب و دولت ها بشناسیم. سیاست در میان تمامی افراد جامعه حاکمیت دارد و تمامی اقشار و افراد جامعه دیدگاه سیاسی خود شان را دارند. ما سیاست را به مفهوم وسیعتر منحیث شیوه فکری آگاهانه ای که به تصمیمی بیانجامد، تعریف مینماییم؛ مثلاً ممکن است تعداد کثیری از افراد جامعه به سیاست علاقه نداشته باشد که کار سیاسی در چوکات یک سازمان و دولت بنماید اما این افراد موضع سیاسی شان را دارند که در جریان زندگی روز مره دیدگاه های ایشان  بروز مینمایند.

وقتی ما در سطح وسیعتری نگاه میکنیم، میبینیم که نه تنها مواضع سیاسی دولت هابلکه مواضع عمومی قاره ها نیز مشخص میگردند؛ اروپا با امریکا، آسیا با اروپا و در کل غرب و شرق به لحاظ سیاسی موضع شان را دارند و هر کدام می خواهد منافع قاره یی، کشوری و ملی شان را حفظ و توسعه بدهد.

در داخل کشور ها نیز چنین است. ملیت ها، اقوام، گروه های  اتنیکی مختلف موضع سیاسی مشترک شان را دارند. مثلاً در داخل افغانستان ملیت پشتون سیاست ملی گرایی (پشتون والی) خود شان را دارد و باقی ملیت ها نیز همینطور. بنابراین کار فرهنگی در خدمت اینگونه سیات ها قرار میگیرد. مثلاً برای اینکه ملیت پشتون در سطح جهانی بیشتر معرفی شود و اعتبار و آبرو کمایی کند، کار فرهنگی وسیعی در داخل و خارج کشور صورت گرفته است. چنانچه ما می بینیم، در مواردی که منافع ملی گرایی پشتونها تقویت داده می شود، طالبان با گروه های جهادی پشتونها به شمول خلقی ها و افغان ملتی ها، متحدانه عمل می کنند. کرزی طالبان را بدلیل پشتونیستی تقویت می دهد و طالبان نیز در کامپاین انتخابی کرزی به نفع کرزی فضای امنیتی را مساعد می سازد. بناً کار سیاسی در قالب ترویج فرهنگ توسعه می یابد و فرهنگ سیاست مورد نظر را انعکاس و باز تاب میدهد. مثلاً آواز خوانی نیز که بخشی از کار فرهنگی است، به نوعی از سیاست خاص پیروی می کند. «سرور سرخوش» آهنگ: «ای هزاره تو کی از بندگی آزاد شوی» را در زمانی اجرا کرد که جامعه تشنه ی کار فرهنگی بود و سرخوش سیاست ملی هزاره ها را در قالب کار فرهنگی انعکاس داد. لذا کار فرهنگی نوعی از کار سیاسی است که برای یک پروسه دراز مدت و کوتاه مدت در نظر گرفته می شود.

درین میان،بخشی از فعالیت های فرهنگی که مربوط به منافع ملیت های تحت ستم می باشد بسیار دشوار است برای اینکه این ملیت ها از دو جانب از نظر  فرهنگی تحت آماج قرار می گیرند. بخشی ازین آماج مربوط به گذشته ای است که به محرومیت فرهنگی ربط دارد. همین محرومیت فرهنگی سبب شده است که از درون این ملیت های محروم قشر اقتدار گرایان سنتی سر بلند کنند و اهُرم نفوذ را در دست بگیرند و فرهنگیان نیز نتوانند کار فرهنگی موثری انجام بدهند.

چون قشر سنتی در میان جامعه نفوذ بیشتری دارد، فرهنگیان ما نیز کار فرهنگی شان را متوازن با خواست های قشر سنتی به پیش می برند. همین امر سبب شده است که فعالیت های فرهنگیان ما به شدت کُند و آهسته باشد.

همانگونه که توضیح دادم، هر ملیت، کشور، گروه و حتی قاره ها، دیدگاه سیاسی خود شان را دارند.مثلاً اتریش بعنوان یک کشور در صورتی می تواند عضو خوبی در اتحادیه اروپا باشد که به اصلاح و بازسازی مردم و کشور خودش بپردازد. این مثال در رابطه با ملیت های داخل یک کشور نیز صدق می کند. ملیت ها و اقوام محروم در صورتی می توانند برای منافع ملی و کشوری افغانستان موثر واقع شوند که در تمامی ابعاد به باز سازی خودشان بپردازند. تقویت کار علمی و فرهنگی در میان تمامی ملیت ها و اقوام، برای کشور حیثیت و اعتبار می بخشد. برای همین، ترویج کار فرهنگی، پاسدار ارزشهای کهن مردم  و ایجاد ارزش های نوین در میان تمامی اقوام و ملیت ها، در خدمت منافع ملی و کشوری است.

قبلاً درین رابطه توضیح اندکی دادم که پشتونها چون در افغانستان در حاکمیت قرار داشتند، کار فرهنگی وسیعی برای شان انجام دادند. این کار فرهنگی در سطح خارج از کشور نیز ملموس است. ملیت های محروم افغانستان، منجمله هزاره ها، بدلیل اینکه امکانات چنین کار را نداشتند، تنوانستند در سطح ملیتی به معرفی فرهنگ خود شان بپردازند. برای همین امر معرفی فرهنگ و سنت های مترقی هزاره ها و اینکه هزاره ها در تاریخ چه نقشی در اندیشه و تمدن جامعه انسانی داشته اند، از اهمیت اساسی برخور دار است.

برای اینکه بحث مان را خوب عام فهم کنیم، کمی به پدیده «ارزش» می پردازم. انسانها بعد از رفع مایحتاج اولیه شان از قبیل خوراک، پوشاک و سرپناه، به یک رشته مسایلی دیگری نیز علاقه دارند که آن چیز ها برای شان «ارزش» گفته می شوند. اعتقاد به اینکه برای چه آفریده شده اند و برای چه زندگی می کنند برای شان «ارزش» دارند. برای اینکه بدانند به کدام ایل و تبار و نژاد و ملیت و کشور تعلق دارند برای شان «ارزش» دارد. برای اینکه چه اعتقاد دینی و مذهبی دارند برای شان «ارزشمند» است.

خلاصه مسایل ملی، مذهبی، سمتی و زبانی، و درکل مسایل فرهنگی و سیاسی برای انسانها مهم و ارزشمند هستند. انسانها در هرجایی که زندگی کنند برای اینگونه مسایل اهمیت میدهند. مثلاً برای یک چچینی در اتریش ارزشمند این است که به ارزشهای دینی و مذهبی خود شان افتخار و مباهات ورزد. برای یک تُرک ارزشمند این است که تعلقات به ملیت ترک اش را در زندگی روز مره اش حفظ و تقویت بدهد. همچنان برای کلیه خارجی های مقیم اروپا، استرالیا و امریکاه ارزشمند این است که زبان شان را حفظ کنند. هم چنان برای خارجی های اسکان یافته در اروپا ارزشمند این است که از سنت ها، عرف ها، رسم و رواج ها، و آدب و عنعنات خود شان حفاظت و پاسداری کنند.

ممکن است برای یک عده ای ارزشمند این باشد که خود را با محیط جدید کاملاً وفق و انطباق بدهند وچسپیدن به ارزشهای فرهنگی خود شان را سد راه انطباق یافتن بدانند، ولی پاسداری از ارزش های فرهنگ خودی، به هیچ وجه سد راه انطباق یافتن با محیط جدید نیست. اگر گفته شود که باز تاب دادن فرهنگ و رسومات مترقی پناهندگان و مهاجرین در جامعه میزبان، میتواند بستر انطباق دادن را بهتر پهن نماید، نادرست نگفته ام. انطباق یافتن با حل شدن و ادغام یافتن تفاوت دارد. وفق یا انطباق یافتن این است که با آشنایی از فرهنگ و قوانین جامعه جدید و با حفظ احترام به ارزش های مترقی جامعه میزبان، زمینه تعامل فرهنگ ها را مساعد میسازیم. در حالیکه هضم یا حل شدن در جامعه میزبان، کدام انگیزه و نگرش فرهنگی ندارد. تجربه نشان داده است که آنهائیکه بصورت مطلق و دربست در جامعه میزبان حل شده اند، نتیجه مهجوری و انزوا گرایی را در پی داشته اند. لذا، حمایت و پشتیبانی از ارزشهای مترقی جامعه ی جدید، نوعی انتخاب و گلچین ارزشها نیز می باشد.

البته ممکن است کسانی که در جامعه ی جدید حل و هضم میشونددر انزوا قرار گیرند زیرا جامعه غربی یک جامعه کاملاً ایده آل انسانی هم نیست تا کسی که در آن جامعه حل و هضم شده احساس نماید که  دیگر «پشتش به کوه» است. این جامعه مانند سایر جوامع نقص و عیب های خودش را دارد. در این جامعه نیز کماکان ستم است، استثمار است، تبعیض طبقاتی، جنسی، ملی، لسانی و خلاصه صد جور عیب و نقصی وجود دارد. این جامعه مدینه فاضله نیست که وقتی در آن هضم شدی  دیگر دنیا گل و گزار میباشد. در جوامع اروپا تبعیض دینی تا حدودی از میان رفته ولی تبعیض ملی، جنسی، نژادی و اتنیکی و در کل تبعیضات فرهنگی کماکان پابرجاست. این تبعیضات نه تنها در جامعه بلکه در مراکز علمی و فرهنگی مثل کودکستان ها، مکتب ها و دانشگاه ها نیز بخوبی خود را نمایان می کنند. کودکان و دانشجویان این فرهنگ را در جامعه با خود حمل و انتقال میدهند. زیرا فرد قبل از اینکه به جامعه تعلق داشته باشد، به خانواده، نژاد و ملیت و قوم خاصی تعلق دارد. لذا فرد با حمایت و پشتیبانی  تعلقات ملیتی، نژادی میتواند علیه این تبعیض ها و “نیش زدن ها” خود را مسلح نموده به موجودیت فردی اش  در جامعه  هویت جمعی بخشد. از همینرو، وقتی یک فرد فاقد چنین هویت جمعی باشد، گرچه حیات اش محفوظ است و زندگی اش در خطر نیست و چنانچه در بالا نیز اشاره شد انسانها به یک سلسله مسایل ارزش و اهمیت میدهند، وقتی خود را فاقد چنین ارزشها  بشمارد، هم از نظر روانی منزوی و ایزوله مییماند و هم در احتماع.

برای همین امر است که انسانها به پدیده هایی که برای شان «ارزش» آفریده اند، فخر می فروشند و آن را برای جوامع  دیگر می شناسانند. درین تعاملات، پدیده های منفی و مضر تمامی جوامع که سودی برای انسانها نداشته باشند، مورد نقد و بررسی قرار گرفته از عرف و سنت هایی که با ارزشهای جامعه جهانی خوانایی داشته باشند، حمایت و پاسداری می شود.لذا پاسداری از ارزش های فرهنگی جامعه ای خودی، به هیچ وجه سد راه انطباق یافتن در جامعه جدید نمی شود.

البته چسپیدن به فرهنگ خودی بصورت مطلق و خوار شمردن فرهنگ و ارزشهای جامعه جدید، سد راه انطباق یافتن می شوند که نمونه هایی از آن را در میان چیچینی ها و باقی افراطیون مذهبی می بینیم.

با توجه به استدلال فوقچنین نتیجه میگیریم که کار فرهنگی نوعی از کار سیاسی است و برای کار سیاسی در میان ملیت های محروم باید کار و زار فرهنگ سازی روی دست گرفته شود. این کار و زار فرهنگی در سطوحی که در میان اقوام و ملیت های محروم روی دست گرفته می شوند  باید نه تنها در خدمت سیاست فرهنگ سازی همین ملیت ها قرار داشته باشد بلکه در سطوح بالاتر در خدمت منافع ملی کل کشور و نهایتاً می باید در خدمت ارزشها و منافع جامعه انسانی باشند.

برای تبلیغ و ترویج  جوانان به کار فرهنگی می باید یک پروسه طولانی مدت در نظر گرفته شود و برای جهش به سمت پروسه طولانی مدت، باید از کار وزار مقطعی و کوتاه مدتموفقانه عبور کرد. برای کار فرهنگی مقطعی باید نهاد های فرهنگی بنا کرد،محافل اجتماعی، هنری، علمی باید ایجاد نمود و دست بکار نشر و پخش نشرات و مقالات و رسانه ها زد.

برای کار فرهنگی پایدار و پروسه طولانی مدت می باید نسل نو را به زبان مادری آشنا ساخت. زبان مادری را چه بشکل گفتاری و چه بشکل نوشتاری برای نسل نو ما تعلیم و آموزش داد. همراه محصلین و متعلمین مکاتب باید کمک کرد تا درس های معارف شان را بخوبی به پیش ببرند. روشنفکران، خرد مندان، سیاست مداران و فرهنگیان ما باید نسل نو را به سیاست و راه یافتن به احزاب تشویق و ترغیب نمایند. در صورت امکان، کورس های خصوصی برای تقویت درس های شاگردان دوره های مختلف درسی باید دایر گردد.

البته هستند تعدادی کهتشویق کودکان به آموختن زبان مادری ایشان  را منحیث عامل حاشیه ران و انزوا گراین کودکان نسبت به جامعه اینجا دانسته و این آموزش را سبب تاخیر در دستیابی به زبان رسمی این کشور های محل اقامت میپندارند. مشکل این افراد این است که آنها از دانش و آگاهی جامعه انسانی اصلاً استفاده نمی کنند و تحلیل ها و استدلالات آنها بر خیال و وهم و اتکل استوار اند. ما در عصری زندگی می کنیم که روشنگری و خرد گرایی به تمامی مسایل اجتماعی بصورت علمی پاسخ داده است. بناً توجیه آنها مبنی بر اینکه چسپیدن به زبان مادری ممکن است کودکان را از زبان رسمی جامعه اینجا به حاشیه براند و نتواند به زبان رسمی جامعه اینجا آشنایی پیدا کند، نه تنها تحلیل منطقی نیست، بلکه کاملاً بر عکس و وارونه میباشد. این نظر نه تنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز صدق نمی کند.

از نظر علمی، کودکی که به کودکستان راه می یابد فقط سه ماه وقت لازم دارد تا به زبان نو آشنایی یافته تکلم کند. اگر کودکی در سنین کودکی بیشتر از دو زبان آشنا شود، ذهن آن کودک برای یاد گیری زبانهای دیگر و در کل برای کار فکری بیشتر مساعد می گردد. بهتر است این بحث را کمی بشکافم تا پیرامون زبان مادری کودکان کمی روشنی انداخته شود.

سازمان ملل متحد در نشست عمومی پنجاه و پنجمین اش، در باره زبان مادری کودکان که قبلاً پیرامون آن تحقیق گسترده نموده بود، اعلام کرد که روز جهانی زبان مادری باعث ایجاد احترام متقابل فرهنگها و زبانهای مختلف شده و سبب غنی تر شدن فرهنگها می گردد. به تعقیب آن یونسکو 21 فوریه هر سال را بعنوان روز جهانی زبان مادری نام گذاری کرد.حالا تمامی نهاد های حقوقی در سراسر جهان ازین روز تجلیل بعمل می آورند.

قبل ازین نشست، دانشگاه کامبریج بنا بر تحقیقاتی که پیرامون آسیب پذیری کودکان بخاطر زبان مادری کرده بود، اعلام کرد که فراموشی زبان مادری برای کودکان آسیب های روحی و روانی بجا می گذارد. برای همین هم بعضی از کشور های اروپایی  مثل سویدن، اتریش و غیره حمایت از زبان مادری را در مکاتب اش رسمیت داده و بودجه ای را درین امر اختصاص داده است.

در بخش علم روان شناسی نیز کشفیاتی که پیرامون اهمیت دادن به زبان مادری صورت گرفته میگوید که کودک بعد از شکل گیری در رحم مادر با گذشت دوازده هفته، کم کم صدای مادر را می شنود و با زبان مادر آشنا می شود. کودک بعد از اینکه متولد میگردد با صدای مادر کاملاً آشناست و  حتی پس از سپری شدن سه روز، قادر به تشخیص صدای پدر نیز می باشد.

دانشمندان که درین زمینه تحقیقات گسترده و وسیعی کرده اند به این نتیجه رسیده اند که چون کودک هم در رحم مادر و هم با گذشت زمان از مادر و پدر زبان آموخته است وقتی در محیط بیگانه ای مثل کودکستان و مکتب می رود و با زبانی که غیر از زبان مادری است مواجه میگردد، نوعی خودشرا بیگانه احساس می کند و حتی بعد از یاد گیری زبان دوم و تسلط بر آن  از صحبت کردن با زبان مادری نیز لذت می برد.

دانشمندان معتقدند که کودکی که زبان مادری اش را فراموش می کند از نظر روانی آسیب و صدمه می بیند. این آسیب پذیری در قدم اول موجب کند ذهنی کودک در تحصیل و یاد گیری می شود.

از نظر روابط اجتماعی نیز شخصی که زبان مادری اش را فراموش کرده، خودش را با جامعه ی که والدینش به آن تعلق دارد، بیگانه احساس می کند. همینطور، جامعه فردی را که زبان آن جامعه را نفهمد، از خود نمیداند. زبان مادری صرفاً یک مشت لغات و اصطلاحات نیست تا با جاگزین کردن یک تعداد لغات آن با  لغات ای از زبانهای دیگر  افهام و تفهیم کرد. زبان مادری ابزار و وسیله بازتاب دادن عاطفه مادری است. زبان مادری دنیایی از یادگیری فرهنگ و عواطف یک ملیت است که والدین کودک به آن خو و انس گرفته اند. وقتی پدری زبان مادری کودکش را ازش نمی دهد، در واقع فرزندش را با یک فرهنگ بیگانه ساخته است. زبان مادری بمفهوم لغوی اش فقط محض یک زبان نیست، بلکه یک فرهنگ است؛ یک وسیله تبارز احساسات روانی و عاطفی است؛ یک دریچه و دنیای عشق است. ممکن است نوجوانی که  زبان مادری اش را خیلی کم میداند بتواند یک مشت لغات را صحیح و غلط چوکات بندی کرده مطلبش را ادا کند ولی این نوجوان نمی تواند با کودکان جامعه ی که خانواده اش به آن تعلق دارند، رابطه عاطفی مثل شوخی ومزاح بر قرار کند.

از نظر باور ها و اعتقادات ارزشی نیز چنین دلالت می کند که وقتی شخصی فرزندانش را به حفظ و پاسداری از زبان مادری تشویق نکند، نه او یک آدم مذهبی واقعی است، نه آدم سیاسی و فرهنگی است و نه هم یک انسان ملی گرا و وطن دوست است زیرا معیار یک انسان وطن دوست و ملی گرا در عمل او در پاسداری او از فرهنگ و زبان مردمش است و معیار یک فرد مذهبی هم چنین است. وقتی شخصی فرزندانش را ترغیب کند تا زبان مادری اش را دور بیاندازد، در حقیقت علاقه ی به دین و مذهبش نیز ندارد.

استدلال اشخاصی که معتقد هستند حفظ زبان مادری برای کودکان مانع انطباق یافتن آنها در جامعه می شود بجای اینکه یک تحلیل علمی و منطقی باشد، بقول حافظ یک «رندی» است. اینکه از عاقبت این «رندی» ها کودکان ما چه زیان و صدمه ای می بینند و جامعه ما چه هزینه ای می پردازد،  حافظ می گوید: زدیم بر صف رندان هرچه بادا باد!

غفلت کوتاه مدت  خانواده ها از کودکان شان می تواند موجب فراموشی زبان مادری شود. خانواده های شهری و بصورت مشخص کسانی که از کابل در یکی از شهر های اروپا اسکان یافته اند، اگر والدین این کودکان دلبستگی به حفظ زبان مادری کودکان شان هم نداشته باشند، ممکن است زبان مادری تا حیات والدین شان و حتی تا یک نسل بعد نیز از میان نرود. زیرا آداب و فرهنگ شهر نشینی دژ مستحکم تری است وبصورت طبیعی هم میتواند تا حدودی مقاومت کند. اما برای کودکانی که والدین شان  از روستاها و دهات در یکی از شهر های اروپا اسکان یافته اند فقط شش ماه غفلت کافی است چرا که زبان در روستا ها به دلیل عدم ترویج سواد  به درجه شهر ها تکامل علمی نکرده است. از همینرو، اگر در اسرع وقت زبان مادری کودکان حفظ و تقویه داده نشود بزودی به فراموشی سپرده می شود.

درین میان امکانات حفظ و تقویه زبان مادری برای کودکان فارسی زبان ما تا حدودی مشکل نیست.از جمله وزارت معارف،علوم عالی و فرهنگ اتریش و سویدن و در یکی دو کشور دیگر اروپایی، شاگردانی را که بخواهند زبان مادری شان را آموزش ببینند از دوره ابتدایی گرفته تا دوره لیسه و فاکولته در مکاتب دولتی می پذیرند. به این منظور بودجه اختصاص داده شده است. در کشور هایی که این سهولت فراهم نیست، والدین کودکان می باید درین عرصه سرمایه گذاری کرده کورس های زبان مادری خصوصی ایجاد کنند. از جمله انجمن های ساکن درین کشور ها می باید درین قسمت فعالیت نمایند.

متاسفانه کار فرهنگی در میان هزاره های ساکن کشور های اروپاییبسیار ضعیف است. همین نگرانی سیر فراموشی زبان مادری را تسریع می بخشد. تا جائیکه به اتریش بر می گردد، درین رابطه گام های نسبتاً مهمی برداشته شده است. یک تعداد از دوستان فرهنگی ما که در وجود انجمن ها خود شان را تبارز داده اند، سنگ بنای کار های فرهنگی را در میان هموطنان ما در شهر وین گذاشته اند. آنها با تاسیس انجمن ها، ایجاد کورس زبان مادری، چاپ کتابهای آموزشی برای کورس زبان مادری، تدویر محافل فرهنگی، هنری و اجتماعی را براه انداخته و در عرصه مشکلات و انطباق پناهندگان و مهاجرین، کار های ارزنده ای را به جامعه عرضه کرده اند. یکی ازین کار ها، دفاع از آزادی های حقوق فردی، ایجاد فضای باز عقیدتی و منجمله آزادی پوشش برای زنان است.

ما امیدوار هستیم که قشر فرهنگی ما تمام فعالیت های افراد فرهنگی و اجتماعی را بسیج و متمرکز کند زیرا برای کار های فرهنگی و اجتماعی به تشکل ها و نهاد های فرهنگی نیاز است. بدون تشکیلات و نهاد های مدنی، تمرکز کلیه ابتکارات و خلاقیت های افراد  در خدمت یک امر مفید و مشترک، ناممکن است.

 

(نادرشاه نظری 7 جون 2013)


جوان زیباپسند است والگوهای دینی ما مظهر همه زیباییها

 
چهارشنبه، 30 بهمن 1392

 

یکی از راه‌های بیمه شدن نسل جوان در برابر خطرات، انحراف و آسیب‌پذیری از تبلیغات سوء دشمن، آشنایی با فرهنگ پیامبر(ص) و ائمه(ع) است. برای آشنایی با فرهنگ رضوی باید از همه ظرفیت‌های کشور بهره گرفته شده و آشنایی با فرهنگ رضوی و سیره آن امام همام در ابعاد فکری، عقیدتی و اخلاقی موجب مصون ماندن از آسیب و انحراف‌های احتمالی خواهد بود. یکی از مصادیق بارز ارتباط با خدا، ائمه اطهار علیهم‌السلام هستند که بارگاه ملکوتی ثامن الحجج(ع) در ایران، واسطه خیر و برکت الهی برای مردمان این سرزمین خصوصاً جوان‌ها و آینده‌سازان این مملکت است.
در ادامه گفتگویی مبسوط داشتیم با حجت‌الاسلام والمسلمین اسماعیل‌نیا، استاد حوزه و دانشگاه‌، مدیر حوزه‌های علمیه استان بوشهر و مدیر موسسه فرهنگی پژوهشی ریحانه‌المصطفی (س) بوشهر؛ در مورد جوان و الگو‌پذیری‌اش از سیره رضوی که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. همراه ما باشید؛

* راههای آشنایی نسل جوان با آموزههای ائمه علیهم‌السلام بیان فرمایید؛
نسل جوان تشنه یافتن الگویی کامل است وکتاب تاریخ اسلام مملو از الگوهای مناسب همه سنین، خصوصاً جوانان عزیز است. نکته مهم این است که با چه راه و شیوه‌ای باید الگوهای دینی را به جوان معرفی کرد؟
آشنا ساختن جوانان با الگوهای دینی همانند امام خوبی‌ها علی بن موسی (ع) از راه‌های مختلف می‌تواند انجام گیرد مانند:
1.تبلیغ گفتاری و بیانی که خود این شیوه انواع مختلفی دارد. سخنرانی، مصاحبه، کنفرانس، منبر، پرسش و پاسخ و... برخی از انواع آن هست. متأسفانه بسیاری از جوانان از ویژگی‌ها و صفات ائمه آگاهی ندارند. وظیفه مربیان و مبلّغان اسلامی آن است که با استفاده از روش‌های جذاب و زیبا، پیشوایان دینی را (که تماشاگه همه کمالات و زیبایی‌ها هستند) معرفی نمایند. اگر این کار درست انجام گیرد، جوان مسلمان هرگز به دنبال الگوهای کاذب نخواهد رفت.
جوان زیباپسند است و الگوهای دینی ما مظهر همه زیبایی‌ها قطعاً نسلی که به دنبال زیبایی است، هرگز از کنار چهره زیبا و دلربای امام رضا(ع) نخواهد گذشت. بر این اساس، لازم است بر ویژگی‌هایی مانند: محبت، زیبایی،‌ عدالت‌گستری، مهربانی و کمالات اخلاقی آن حضرت تبیین شود. به نظر می‌رسد این شیوه از روش‌های رسمی و رائج آشنایی مردم با اهل‌بیت است.
2.استفاده از شیوه‌های هنری؛ به تجربه ثابت شده که زبان هنر از زبان کلام مؤثرتر است. از آن جاکه جوانان به هنر مانند فیلم، مستند، شعر، رمان، تئاتر و... علاقه خاصی دارند، باید از این ابزار مهم پیام‌رسانی جهت معرفی الگوها از جمله امام رضا(ع) به طور شایسته استفاده کرد. میزان تأثیر‌گذاری فیلم‌های مختلفی که درباره زندگی ائمه مثل امام رضا ساخته شده بر همگان روشن است. در عصر رسانه‌ها، سازمان‌های فرهنگی‌، با تولید زیباترین فیلم‌های کارتونی و انیمیشن‌های دینی فرهنگ کودک و نوجوان را ساخت. دشمنان اسلام و تشیّع با جادوی فیلم‌های کارتونی،‌ نبض فرهنگ‌ها را در اختیار خویش گرفته‌اند، ولی ما با این پشتوانه غنی که داریم در عرصه هنر ضعیف عمل کرده‌ایم و لذا ضربه‌های سنگینی از تهاجم دشمن خورده‌ایم،که برخی از آنها قابل جبران نیست. صدا و سیما و دولت در این عرصه وظیفه بسیار خطیری را به عهده دارند که امید است دولت جدید از مقوله فرهنگ به بهانه اولویت اقتصاد غفلت نکند.

*چه عواملی سبب انحراف جوانان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می‌شود؟
دوران نوجوانی و جوانی مهم‌ترین دوران زندگانی انسان محسوب می‌شود. در این دوران تحولات عظیمی در درون فرد روی می‌دهد. او در مرز بلوغ و نوجوانی از طفیلی بودن می‌رنجد و می‌خواهد به خود متکی گردد؛ نیروی عاطفی در او افزایش می‌یابد و در عالم دوستی، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پیش می‌رود.
در این سنین، افراط و تندروی، غرور، خودشناسی، تردید، اضطراب، خیالات، تهور، استدلال قوی و هوش در بالاترین درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج می‌رسد. از این رو، فرصت یک فرصت طلایی است گو اینکه ترقّی انسان در این سن شکل می‌گیرد و انحطاط و سقوط نیز در همین سن به وقوع خواهد پیوست.
مقام معظم رهبری در فرمایشی دوران جوانی را این گونه معرفی می‌نمایند: جوان در دوره جوانی، چه اوایل بلوغ و چه بعدها، با مجهولات زیادی روبه‌رو می‌شود؛ مسائل جدیدی برای او مطرح می‌شود که سؤال‌انگیز است؛ در ذهن او شبهه‌ها و استفهام‌هایی به وجود می‌آید که مایل است به این شبهه‌ها و سؤال‌ها و استفهام‌ها پاسخ داده بشود.
عوامل فاصله گرفتن جوان از دین و اولیاء دین:
الف. غفلت و بی‌اطلاعی از دین: همواره دشمن‌ترین دشمن انسان، جهل بوده و هست. این مساله در مباحث اعتقادی و دینی بروز و ظهور بیشتری دارد و دشمنان اسلام هم همواره خواهان عدم رشد درک و فهم جوامع اسلامی هستند تا راحت‌تر تسلیم خواسته‌های شوم آنها شوند.
ب. تهاجم سازمان یافته فرهنگی دشمن: دشمن برای دور ساختن جوانان از دین، از انواع راه‌ها و شیوه‌ها استفاده می‌کند و به هر ترفندی دست می‌زند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. تضعیف باورها و اعتقادات دینی: جوانان آینده‌سازان کشورند و اگر خوب تربیت شوند و باورهای دینی را در قلب پاک خویش بپرورانند، هادیان جامعه خواهند بود. شور و نشاط جوانان وقتی با فرهنگ پاک و پویای اسلام عجین شد، آن‌گاه به بار خواهد نشست و همگان از ثمرات آن بهره‌مند خواهند گردید. دشمنان اسلام این نکته را خوب می‌دانند، از این رو، «باورهای اسلامی» را مورد هجمه قرار می‌دهند و می‌کوشند از هر طریق اعتقادات مذهبی را در وجود جوانان سست و کم‌رنگ کنند زیرا با وجود فرهنگ اسلامی ـ که با فطرت بی‌آلایش جوانان سازگار است ـ جای هیچ نفوذی برای فرهنگ بیگانه نیست. 
مقام معظّم رهبری از این توطئه شوم چنین نقاب برمی‌گیرند: یکی از راه‌های تهاجم فرهنگی این بود که سعی کنند جوانان مؤمن را از پای‌بندی‌های متعصبانه به ایمان ـ که همان چیزی است که یک تمدن را نگه می‌دارد ـ منصرف کنند؛ مانند همان کاری که در قرن‌های گذشته در «اندلس» کردند؛ جوان‌ها را ریختند در عالم فساد، شهوت‌رانی و می‌گساری. این کارها در حال حاضر دارد انجام می‌گیرد.
2. ارائه معیارهای فرهنگ غرب و تغییر سبک زندگی اسلامی: از دیگر شیوه‌های عملی دشمن در جهت نابودی فرهنگ ملّی و اسلامی کشور ما، ارائه معیارهای ارزشی فرهنگ غرب و القای آن بر افراد جامعه است. رفاه مادی، بهره‌جویی و لذت بردن بی‌حد و لجام گسیخته در زندگی و سرانجام، زندگی در چهارچوب حیات مادی و حیوانی به دور از معنویات و اخلاق و انسانیت. تمام تلاش‌های آنان پیرامون محور مادی بودن انسان و به عبارتی، بسیج همه امکانات در مسیر لذت بیشتر، سیر می‌کند. از این رو، انسان با معنویت و باتقوا را چنانچه از سرمایه‌های مادی بی‌بهره باشد، انسانی مرتجع و غیرمتمدّن می‌دانند ولی انسان بی‌بندوبار، رفاه‌طلب، سودجو، ثروت‌اندوز، چپاول‌گر، بی‌دین و لامذهب را انسانی متمدّن، متشخص و هماهنگ با زندگی مدرن امروزی معرفی می‌کنند.
3. اشاعه فساد، ابتذال و بی‌بندباری: پرورش روح انسان بدون محدودکردن شهوت امکان‌پذیر نیست و انسان وقتی شهواتش عنان گسیخته باشد، مانند حیوانات می‌شود و در این صورت، راه رشد انسانی برای رسیدن به کمالات مسدود می‌گردد. از این رو، اسلام، بخصوص برای ارضای غریزه جنسی، ضابطه، قاعده، حدود و قیود تعیین کرده است. بر همین اساس، یکی از راه‌های آسان و ساده مبارزه با نفس دین در یک جامعه، باز کردن راه عنان گسیختگی شهوات است یعنی همان کاری که انگلیسی‌ها در ادوار گذشته در ممالک اسلامی انجام دادند و جوانان را در عالم فساد و می‌گساری غرق کردند.
4.ارائه الگوهای غربی: دور ساختن جوان مسلمان از الگوهای دینی مهم‌ترین موفقیت برای سردمداران جبهه اسلام‌ستیزی است. لذا ضمن ایجاد انواع شبهه‌ها درباره الگوهای دینی، الگوهای غربی را با رنگ و لعاب فراوان در قالب‌های هنری به جوانان اسلامی ارائه می‌نمایند.

*از سیره امام رضا(ع) چه درس‌هایی می‌توان گرفت؟ به نظر شما و اقتضای زمان، مهم‌ترین آن کدام است؟
سیره امام رضا(ع) سراسر درس است. سیره زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، عبادی، سیاسی و... همه و همه بهترین تابلوی همه‌جانبه زیبایی را فرا روی مخاطب قرار می‌دهد. اما به نظر حقیر «آداب الهی و اسلامی» در اخلاق یک مسلمان مهم‌ترین درس از سیره ایشان برای همه مسلمین خصوصاً جوانان می‌باشد.
دلیل انتخاب این درس از منظر این جانب این است که، تنها دلیل موفقّیت رسول خدا در روزگار سخت آن روز شبه جزیره عربستان «اخلاق حسنه» ایشان بود و درصد تاثیرگذاری اخلاق ایشان و همه بزرگان دینی به مراتب بیشتر از تلاش‌های علمی و براهین منطقی ایشان بوده است. و امام رضا(ع) هم که در این زمینه آن‌چنان اخلاق حسنه‌ای داشتند که هرکس با ایشان همنشین می‌شد از او راضی بود، لذا به «رضا» ملقب گشتند و این بهترین درسی است که جوانان می‌توانند از امام رضا (ع) بگیرند.

*زیارت چه نقشی در آشنایی جوانان با فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام دارد؟
زیارت در واقع بازخوانی سیره و شخصیت مزور (شخص زیارت‌شونده) و تجدید عهد و پیمان با ایشان است. اگر زیارت با این معنا محقق شود بی‌شک بیش‌ترین نقش را در آشنایی زائر با مزور خود و تاثیر‌پذیری عملی از سیره ایشان خواهد داشت.
کم نیستند جوانانی که با کوله‌باری از گناه و خطا محضر امام هشتم شرفیاب شدند و با زیارتی واقعی، توسل و استمدادی از ایشان، بار خود را سبک کرده و مسیر صحیح سبک زندگی رضوی را برای خود برگزیدن. این حقیر طی سال‌هایی که در جوار حرم مطهر ایشان بودم، بارها و بارها انقلاب واقعی جوان‌هایی را درحرم شاهد بودم که در نگاه اول شاید ظاهر آنها مطلب دیگری را به ذهن هر بیننده‌ای تبادر می‌کرد. این حداقل فایده زیارت امام رضاست.

*برای به روز‌رسانی فرهنگ و اندیشه رضوی، چه کارهایی باید انجام داد تا بیشتر مورد توجه جوانان قرار گیرد؟
هرچند فرهنگ اسلام و اولیاء دین همیشه تازه است و به تعبیر روایات «القران یجری مجری‌الشمس» یعنی همان‌گونه که خورشید هیچ‌گاه تکراری نمی‌شود، قرآن و آموزه‌های قرآنی هم همیشه تازه است. اما با این همه، خوب است که با بهره‌وری از کارشناسان رسانه، جامعه‌شناسان و روان‌شناسان دینی، معارف دین و فرهنگ رضوی را در قالب‌های هنری و جدید، به جوانان و نوجوانان ارائه داد.

*چگونه می‌توانیم از آموزه‌های امام رضا(ع) در تحکیم بنیان خانواده و روابط درون خانواده بهره ببریم؟
خانواده به عنوان اولین و مهمترین اجتماع در جامعه اسلامی، است که بیشترین نقش را در فرهنگ جامعه دارد به طوری که اگر خانواده‌ها اصلاح شود، جامعه اصلاح و اگر خانواده‌ها فاسد شوند جامعه نیز فاسد خواهد شد. سیره خانوادگی امام رضا(ع)، نیز مملو از درس‌هایی همچون عطوفت نسبت به خانواده، تربیت دینی فرزندان، ابراز محبت به فرزند وخانواده و... می‌باشد که مطالعه آنها دریچه‌های بسیار زیبایی را بر روی هر خواننده‌ای روشن می‌نماید. تزلزل خانواده‌ها در سبک زندگی غربی، افزایش آمار طلاق و ... باعث شده تا نیاز به بازخوانی سیره خانوادگی معصومین بیش از هر زمان دیگر احساس شود.

*سخن پایانی شما با مخاطبین باشگاه فعلن مجردها؛
از همه جوانها می‌خواهم ساعتی از وقت خود را جهت مطالعه پیرامون شخصیت و سیره امام رضا(ع) اختصاص داده و از نعمت رضای آل محمد بهره‌مند گردند. تا خداوند توفیق کسب معرفت بیشتر و زیارت ایشان را به همه عنایت بفرماید.


جوانان و مدگرایی

مُد و مُدگرایی پدیده ای است که کمابیش در میان همه اقشار جامعه وجود دارد ؛ اما در این میان، جوانان و نوجوانان بیش از دیگران به «مُد» اهمیت می دهند و «مُدگرا» هستند. امروزه جوانان با گسترش وسایل ارتباط جمعی و فناوری های جدید رایانه ای، ارتباطات گسترده ای با جوامع و فرهنگ های گوناگون یافته اند و موقعیت آنها در شناخت و فهم ارزش ها، باورها و انتخاب هنجارهای مطلوب، پیچیده تر و مشکل تر شده است و چه بسا زمینه های موجود، باعث شده تا جوانان و نوجوانان به رفتارها و هنجارهای متضاد با ارزش های جامعه خویش روآورند. یک روز مانتوهای بلند و روز دیگر مانتوهای کوتاه، یک روز آرایش موی سر به سبک آلمانی و روز دیگر موهای بلند و اصلاح نشده، زمانی شلوارهای با پاچه گشاد که روی زمین کشیده می شود، و زمانی دیگر، شلوارهای تنگ و کوتاه، مُد می شوند. اگر از این همه افرادی که عادت کرده اند رفتار و نوع و سبک لباسشان را طبق آخرین مدهای رایج تنظیم کنند، بپرسید که به چه علت این کار را کرده اند، یا مثلاً این آرم و کلمه روی لباس آنها چه کارکردی دارد، به سختی بتوان پاسخ متقاعد کننده ای شنید، جز آن که: «خُب، قشنگه!»، «برای این که مُده!»، «همه می کنند!» و...

این پاسخ ها گرچه سطحی به نظر می رسند، اما در یک تحلیل روان شناختی نشان دهنده نوعی از «تعلّق گروهی»، «نوجویی»، «تنوّع طلبی» و گرایش جوانان به «امروزی شدن» است و کاملاً یک پدیده طبیعی و بهنجار در جهت ارضای این نیازها محسوب می شود؛(1) اما از آن جا که همراه کالای مُد شده، شیوه های رفتاری، هنجاری و ارزش های خاصی در بین جوانان و نوجوانان رونق و شیوع می یابد و مد، عاملی می شود برای انتقال هنجار و ارزشی از جامعه ای به جامعه ای دیگر، بررسی زمینه ها و پیامدهای مدگرایی، یکی از موضوعات مهم در جامعه ما محسوب می شود که این نوشتار، نگاهی است گذرا به همین موضوع.

تعریف مُد و مدگرایی

«مد»ها الگوهای فرهنگی ای هستند که توسط بخشی از جامعه، پذیرفته می شوند و دارای یک دوره زمانی نسبتا کوتاه اند و سپس فراموش می شوند.(2) بنابر این، «مدگرایی» آن است که فرد، سبک لباس پوشیدن و طرز زندگی و رفتار خود را طبق آخرین الگوها تنظیم کند و به محض آن که الگوی جدیدی در جامعه رواج یافت، از آن یکی پیروی نماید.(3)

گستره مد

گستره مُد به اندازه گستره زندگی انسان است و تمامی شئونات آن را دربر می گیرد. تغییرات مُدگونه، در: علوم و فنون، نظریه ها، گرایش به جنبه های مختلف علمی، الگوهای تربیتی، سبک منش و رفتار، پوشش، آرایش، محیط آرایی و ... قابل تسرّی است.

پوشاک و آرایش، شاخص کالای مُد شونده

با وجود آن که مُد و مُدگرایی کُل گستره زندگی اجتماعی را دربر می گیرد، پوشاک و سبک و شیوه آرایش، شاخص ترین کالای مُد شونده محسوب می شود.